جهت دریافت مناقصه یا مزایده شغلی خود، ثبت نام کنید

نام/نام خانوادگی:
شماره تماس:
کد امنیتی
 
ir
rss
calendar دوشنبه، 10 اردیبهشت ماه 1403
پارس نماد داده ها، خبرگزاری مناقصات و مزایدات کشور
خبرگزاری مناقصات و مزایدات کل کشور
پایگاه خبری پارس نماد داده ها
آمار مناقصات و مزایدات

مـناقصات امروز :

1,821
مـناقصات دیروز :4,000

مـزایدات امـروز :

1,313
مـزایدات دیروز :1,708
استعلام امروز : 1,021
استعلام دیروز : 2,978
بازدید کل :211,654

عقابی که به ذات خودش بی باور شد 94.8.7-pdf

عقابی که به ذات خودش بی باور شد 94.8.7-pdf

عقابی که به ذات خودش بی باور شد
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم بر بلندای آن قرار داشت یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. پس از چند روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب بلور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی میکرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند. اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند. خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد. بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی از دنیا رفت.

 

برای تبلیغ به صورت رایگان ، کسب و کار خودتان را در اینجا معرفی کنید
کد امنیتی